Teenager World

خوش اومدین 🤌🫂 تینجریام 🤍

میخوام تو باشم

تک پارتی 

دستم رو دراز کردم که ابمیوه ها رو بگیرم مثل همیشه برای شوخی نی ابمیوه ها رو برداشت خاستم حرف بزنم که یهو همه جای بدم خشک شد و نتونستم تکون بخورم بعد از چند ثانیه تونستم پلک بزنم وقتی چشمام رو باز و بسته کردم .........

 

فلیکس

خاستم داد بزنم که یهو دیدم جلوی بستنی فروشیم و دوتا ابمیوه توی دستمه به درو ورم نگاه کردم من اینجا چکار دارم 

ابمیوه ها رو انداختم زمین و راه افتادم چند قدم که برداشم صدای یک نفر رو شنیدم که گفت : ادرین!

خشکم زد و سر جام وایسادم 

منو صدا کرد؟ 

یعنی جدی جدی به ارزوم رسیدم؟

یک کوامی امد جلوم و گفت : درسته به ارزوت رسیدی روح تو با ادرین عوض شده الان تو ادرینی 

با خوشحالی به راهم ادامه دادم اونی که صدام کرد امد پیشم و گفت: ادرین.... ااا چرا چشمات سبزتر شده؟حالت خوبه ؟

من : راه بیوفت

_ چی ؟

مگه کری ؟ میگم راه بیوفت 

بهش نگاه کردم چقدر بیریخت بود ! موهای بنفشش تا توی چشماش امده بود 

سوار ماشین شدم و اونم سوار شد 

من : بریم شرکت 

_اما ما الان از شرکت امدیم 

به تو چه ! هر جا دلم بخاد میرم !

_ تو چت شده 

برو پایین 

_ چی!

گمشو برو پایین راننده وایسا 

_ چی داری میگی 

درو باز کردم و حولش دادم پایین 

گمشو دیگه 

..............

رفتم شرکت و کلی پول از حساب برداشتم و همش رو به حساب خودم انتقال دادم 

 

ادریم 

چمام رو که باز کردم لایلا جلوم بود 

لایلا : حالا میخوای منو بیرون کنی!

چی میگی تو 

_ خوت الان داشتی سرم داد میزدی 

من به تو چکار دارم 

به درو ورم نگاه کردم هیچی برام اشنا نبود توی یک خونه بودم که تا حالا ندیده بودمش 

_ چکار میکنی فلیکس !

چی ! فلیکس !

_ خودت رو هم نمیشناسی!

این دیوونه شده رفتم سمت در و درو باز کردم و رفتم بیرون بدون اینکه به دروم نگاه کنم حرکت کردم 

احساس کردم که به یک نفر برخورد کردم 

طرف مقابلم خورد زمین 

بهش نگاه کردم یه دخت بود که  موهای بنفشی داشت که از دو طرف بسته بود 

دستش رو گرفتم و بلندش کردم 

من : ببخشید 

_ مشکلی نداره 

من .. انگار گم شدم و اصلا نمیدونم کجام

_ اگر بخای میتونم کمکت کنم 

ممنون اما خودمم نمیدونم چکار کنم و چطوری کمک بگیرم 

_ خب ادرس خونت رو بگو که پیداش کنیم 

من خونم رو گم نکردم خودم رو گم کردم 

_ یعنی چی 

خودمم نمیدونم اسم من ادرینه ولی بهم میگن فلیکس 

_ خب اگر بخای میتونی بیای خونه من 

منونم 

 

فلیکس 

رفتم در خونه و منتظر لایلا موندم 

امد سوار ماشین شد و گفت 

_خودتم هم تکلیف خودت رو نمیدونی ! اول داد میزنی بعد تصور میکنی که خودت رو نمیشناسی بعدشم با یه ماشین گرون میای دنبالم 

هیسس

_ هیس چیه جواب بده 

من افتادم روی خوشبختی 

_ چه خوشبختی؟

من الان ادرین اگرست هستم 

_ یعنی چی 

یعنی الان هیلی پولدارم 

_ ثابت کن 

راننده برو خونه 

_ کدوم خونه؟

کاخ اگرست یا نه قبلش بریم خرید 

_ چی!! تو کی انقدر دستو دل باز شدی که میخوای واسم خرید کنی ؟

راننده بریم گرون ترین پاساژ

 

_ چند سال بعد_

ادرین 

چشمام رو باز کردم 

توی اتاق خودم بودم 

حتما دارم خواب میبینم 

چند بار پلک زدم نه انگار جدی جدی اتاق خدمه 

به درو ورم نگاه کردم اتاق

خیلی تغییر کرده بود لایلا هم پیشم خوابیده بود 

چشماش رو باز کرد و بهم نگاه کرد و گفت : بیدار شدی فلیکس 

من : تو انگار جی جدی قاطی داری چند سال پیش هم همینکار رو کردی 

لایلا بلند شد و گفت : چی داری میگی 

 

فلیکس 

چشمام رو باز کردم یه دختر با موهای بنفش پیشم بود 

من اینجا چکار دارم ! این دیگه کیه !

خانوم؟ خانوم؟

دختره بیدار شد و گفت ؛ چی میگی ادرین 

تو کی هستی ؟

_ قاطی کردی ادرین ؟

درسته که من ادرین اگرستم ولی تو کی هستی؟

_ متمعنی؟

یک کوامی دیدم که امد روی سرم و گفت : مهلت تو به پایان رسیده تو دیگه ادرین نیستی 

من : نه نه نه 

داشت میرفت منم افتادم دنبالش و گفتم : وایسا نرو 

دختره : با کی حرف میزنی؟

تو چی میگی من بدبخت شدم 

_ چرا؟

من دیگه ادرین اگرست نیستم 

_ وایسا ببینم یعنی ادرین برگشته به جای اصلیش 

اره   وای لایلا 

سری بلند شدم و رفتم سمت در 

دختره هم امد دنبالم و گفت : وایسا منم ببر 

 

ادرین 

پاشو برو بیرون 

_ من هیچ جا نمیرم 

بلند شدم و رفتم بیرون که در باز شد و فلیکس و مرینت امدن تو 

به فلیکس نگاه کردم و به حرف های لایلا فکر کردم نکنه منظور لایلا از فلیکس اون بوده 

سری رفتم سمتش و گفتم : فلیکیس ...

نزاشت حرفم رو بزنم و گفت : اره ما دوتا عوض شده بودیم حالا لایلا کجاس؟

من : تو اتاقه 

با خوشحالی مرینت رو بغل کردم و گفتم : دیگه تموم شد ! همه چی درست شد!

 

فلیکس کلی پول واسه خودش برده بود من پولا رو به خودش دادم اونم با لایلا رفتن خارج کشور زندگی کردن منو مرینت هم یک خونه بزرگ خریدیم و با هم زندگی کردیم و بعد ها صاحب یک پسر شدیم 

 

            پایان