داستان نویسی : سخت اگرچه روشن
Pania
1402/03/11 20:39
صدای اهنگ تو گوشم پخش میشد خیلی تند و خفن بود ولی حال خوشی نداشتم ؛ همه تو باشگاه خوشحال بون ولی من همه نبودم .زنگ مدرسه خورد به درختی تکیه دادم و اروم اهنگی که مامان شبا برام میخوند و زمزمه کردم همان لحظه اشک در چشمانم جمع شد . دختری روی نمیکت نشسته بود و در دفترش نقاشی میکرد .من هم غرق در افکارم سوار بر قایقی بودم که مرا به این ور و اونور میبرد.
- خانم لی .(فامیلیشه قسمت بعد اسمشو میگم .) + جانم ؟
پایان . احساسی بود؟ غرقش شدین ؟با حرفاتون یا بد یا خوب بهم انرژی بدین .ایراد هم بگرین به نظرتون اون خانمه یا آقائه کی بود ؟ اینجای داستان جالب نیس لطفا دنبال کنید .انچه خواهید خواند :حرف های دل اما ...