ترسناکککک☠️
ادامه برید
یه خاطره هم دارم که یه جوریه دقیقا نمیدونم ترسناکه یا عجیب یا چی فقط میدونم بعد از اینکه بهوش اومدم خیلی بخاطرش عصبی بودم ! فک کنم ماله ۶ یا ۷ سالگیم بود . من یه عمل کردم اون سال وقتی تو ریکاوری بودم از بالای اتاق تقریبا نزدیک سقف ولی با یه ارتفاعی خیلی بالاتر فقط به خودم نگاه میکردم که کلی آدم دور و برم هستن و فضا هم خیلی خاکستری بود ولی یه رگه های آبی کمرنگ هم توی هوا بود ، انگار من جلوی یه پنجره خیلیی بزرگ و بلند دراز کشیده بودم و وقتی میخواستم بلند شم یکی محکم میکوبید توی تخت سینه ام و من دوباره دوری تخت میافتادم و دوباره بلند میشدم و جندین بار بدونه اینکه بدون این باره چندمه که دارم انجامش میدم از اول تکرار میکردم و همش میگم میخوام بلند شم و بغض کرده بودم ، یه سری صداهای محو هم توی فضا بود که نمیفهمیدم چین ! ولی انگار چند تا از من داشتن بهم نگاه میکردن یه بار به اونی که بالای سقف بود نگاه میکردم یه بار جای اون بودم یه بار هم جای خودم که روی تخت بودم ... بعد فکر میکردم مامانم منو میندازه روی تخت بخاطر همین خیلی عصبانی بودم از دستش
بنظرتون دقیقا چم بوده ! :/ وات ده فاز