معشوق دیدار ¹:p
ادامهههه😃
✸ #معشوق_دیدار ،، #پارت_1😸🫐ぬ'! .˓˓
ᯤ .ᯤ .ᯤ .ᯤ .ᯤ .ᯤ .ᯤ .ᯤ .ᯤ .ᯤ .ᯤ .
تو راه دانشگاه بودم ، از ماشین پیاده شدم
تا خواستم در ماشین رو ببندم
یه موتوری کیفم رو از دستم گرفت
تا خواستم جیغ بکشم ،
یه اقای محترمی موتورشون رو گیر انداخت .
دویدم ......
به موتور که رسیدم
اون اقاعه با مردا درگیر شده بود
انقدر جیغ کشیدم که مردم اومدند جداشون کنند
آقایی که از �سر من دعواش شده بود
لب و دهن خونی دیدم
_ چیزی تون نشد که؟
+نه ، فقط نباید از این دزدا بگذری!
رفتم سمت دزدا که الان بدون کلاه رو زمین بودند
یکی شون رو شناختم!!!
اون ... او..ن پسر داییم بود !
_ تو.. تو ..و چرا این کار رو با من کردی؟
جوابی بهم نداد!
_خانم میخواید زنگ بزنم پلیس؟ ازدستشون شکایتی دارید؟
�شکایت که نه ، من اصلا دشمنی باهاشون نداشتم�!
+نه.
سریع اونجا رو ترک کردم ..
تو راه همش فکر میکردم اون چرا کیف منو برداشت؟!
من که بدی بهش نکردم ، دشمنی باهاش نداشتم !
***
_رها چیشده چرا پکری؟
گفتم :
+هیچیم نیست ، تو راه تصادف کردم!
زینب دوست صمیمیم بود ، نمیشد بهش نگم
همه چیز رو از اول تا اخر واسش تعریف کردم .
... +زینب ، تروخدا کمکم کن! اگه باز بخوان بلایی سرم بیارن چی؟؟
ᯤ .ᯤ .ᯤ .ᯤ .ᯤ .ᯤ .ᯤ .ᯤ .ᯤ .ᯤ .ᯤ .
بچه ها ادامه بدمم؟