Teenager World

خوش اومدین 🤌🫂 تینجریام 🤍

های گایز به دستور شما ادامه مطلب 😔 شروع سخت اگرچه روشن

میخواین راجبه خودم بگم من پدرو مادر ندارم اما  من قدردان زندگی هستم و زندگی میکنم . 

به خونه رفتم ،کمی با گوشی ور رفتم بعد موقع نهار بود گشنه نبودمپس چای گرفتم و رفتم تو بالکن خیلی حال داد مستقل و تنها بودنم گاهی اوقات خوبه . ( رفتین تو حس ؟ حالشو درک کردین.) که یهو صدای در اومد موزیکو کم کردم رفتم جلو در با چهره عصبانی مدیرساختمان روبهرو شدم - دختر جون اینجا خونه بابات یا پارتی که نیست انقدر انگو بلند میکنی ؟ پایان.  بای بای 

داستان نویسی : زندگی های متصل

داستان نویسی : زندگی های متصل

برید ادامه ..

و گفت - سلام اسم من کاترین هست تاحالا تو را اینجا ندیدم تتازه واردی ؟ + اره اسم من میا هست خوشبختم ..و..،وسط حرفم پرید - الان کلاس شروع میشه بیا بریم . سرمو تکون دادم .خانم مهربونی وارد شد و خودشو معرفی کرد . 

نیم ساعت بعد

- خب دخترا ... پایان بابای 😭😭

داستان نویسی : زندگی های متصل

خیلی ازتون ناراحتم . هیچی کامنت ندادین من به اندازه هیچم ؟ 😪😔ضرر نداره کامنت بدیب پای من به حساب من برید ادامه..

رفتم سمت در خانه .- پدرت تورا میرسونه .+ چشم خداحافظ .وقتی به دانشگاه رسیدم ،بهم برنامه کلاسی را دادند به سمت اولین کلاسم رفتم .هرکس رفتار مختلف و متفاوتی داشت و درحال حرف زدن با دوستش بود . یک دختر مو بنفش با چشم های ابی سمتم اومد 

سوال !😍😊

سوال !😍😊

چه پست هایی بزاریم ؟

ارام پادشاه کیه رو اینجا ادامه میدی ؟

نویسنده داوطلب نداریم ؟

نویسنده جدید چه فامیلیش شبیه منه چرا فعال نیستی ؟

چه بی روحیه

یکم فعال باشین . نیایش شارلوت ارام اونیکه اسمشو نمیدونم مارال و..... کامنت پست لایک سخته واقعا ؟🤧😪🥲

داستان نویسی : زندگی های متصل

سلام بچه ها اومدم با یک چیز متفاوت رمان نیست بیشتر شبیه داستان امیدوارم خوشتون بیاد.

سلام من میا هستم (میا لاسی) من با پدر و مادرم زندگی میکنم پدرم در شعبه مرکزی دورپاغین کار میکند و مادرم به پدرم کمک میکند.

من دوستان زیادی ندارم به خاطر شغل پدرم دایم در حال سفر کردن هستیم اما امسال اینطور نیست . امروز روز اول دانشگاهم است و باید اماده شم . 

-اهای دخترم صبح شده بیدار شو .صدای مامانم بود اگه جواب ندم نگران میشه پس :+ باشه مامان .  امروز رو اول دانشگاهته منو بابات برات غذا درست کردیم . باید حاضر شم تا برم + الان میام لباسم را پوشیدم و.. امیدوارم خوشتون اومده باشه بابای.

سلام !😉

من امروز زود بیدار شدم همیشه یازده بیدار میشدم 😅😅 

نویسنده ها انتظار پست دارم البته ار ام از تو خیلی انتظار ندارم چون امتحان داری فقط یه سوال میخوای اینجا چی بذاری ؟ 

از دنبال کننده ها هم انتظار دارم لایک کنن کامنت بذارن و خوش بگذرونن 😍

تعطیلات

تعطیلات خوش میگذره تو کامنتا برام بنویسید برنامه تون واسه تعطیلات چیه؟ من خودم هیچی.😅 ولی مثلا دوستم اینا و خانواده شون میرم یلاق یا ویلای کوستانی شما چی؟🥰

خوش بگذرون

ادرینتی ها دستا بالا 

لوکانتی ها دستا بالا

کدوم گروه بیشتره ؟ میخوام برا رمانام انتخاب کنم.

داستان نویسی : سخت اگرچه روشن p 2

سلام وقتتونو نمیگیرم اومدم با نیم پارت درخدمتم 

-اسمتون اماست درست میگم  ؟ توضیح : این دختر شخصیت اصلیه اسمش اما هست .+ بله شما؟ - من از طرف مدیر ساختمون اومدم ایشون بابت پرداخت نشدن اجاره ناراحت بودند توضیح اینجا حرف های دل اما را میگم :تا اینجا اومده مدرسه واسه اجاره چه بد! + چشم واریز میشه .

پایان ادامش بدم جالبه ؟ بابای

داستان نویسی : سخت اگرچه روشن

صدای اهنگ تو گوشم پخش میشد خیلی تند و خفن بود ولی حال خوشی نداشتم ؛ همه تو باشگاه خوشحال بون ولی من همه نبودم .زنگ مدرسه خورد به درختی تکیه دادم و اروم اهنگی که مامان شبا برام میخوند و زمزمه کردم همان لحظه اشک در چشمانم جمع شد . دختری روی نمیکت نشسته بود و در دفترش نقاشی میکرد .من هم غرق در افکارم سوار بر قایقی بودم که مرا به این ور و اونور میبرد.

- خانم لی .(فامیلیشه قسمت بعد اسمشو میگم .) + جانم ؟

پایان . احساسی بود؟ غرقش شدین ؟با حرفاتون یا بد یا خوب بهم انرژی بدین .ایراد هم بگرین به نظرتون اون خانمه یا آقائه کی بود ؟ اینجای داستان جالب نیس لطفا دنبال کنید .انچه خواهید خواند :حرف های دل اما ...